اتفاقاتی که واسه من تومدرسه می افته 2
تاريخ : دو شنبه 7 آذر 1390برچسب:, | 16:0 | نويسنده : ranius

دیروز یه امتحان حرفه و فن ازمون گرفتند،سر امتحان معلمه یه کتاب رو پای یکی از بچه ها دید.رفت جلو گفت:خجالت نمی کسی تقلب می کنی؟
پسره گفت آقا به خدا بازش نکردیم...بغلیشم گفت آقا راست میگه فقط کتابو همینجوری گذاشته بود رو پاش!بعد نصفه بچه ها شروع کردن به تایید کردن.یکی یهو داد زد:آقا به خدا راست میگه.هنوز وقت نکرده کتابو وا کنه!

یه امتحانه دیگه بود،پسره یه کاغذ داد عقب گفت کف دستم جوابو بنویس.دستشو آورد عقب،منم هی سوالو می نوشتم.هی خودکار نمی نوشت.آخر سر داد زدم:خب احمق جون کفه دستت عرقیه،خودکار روش نمی نویسه دیگه!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







پيچک